جدول جو
جدول جو

معنی بن دندان - جستجوی لغت در جدول جو

بن دندان
در علم زیست شناسی ریشۀ دندان، پای دندان، در علم زیست شناسی لثه، کنایه از فرمان برداری، اطاعت، کنایه از میل، رغبت
تصویری از بن دندان
تصویر بن دندان
فرهنگ فارسی عمید
بن دندان(بُ نِ دَ)
ترجمه لثه است. (آنندراج). لثه. (فرهنگ فارسی معین) :
ترا در هر بن دندان بود لذت خداوندت
به هر نانی که گردانی ز هر حالت خبر دارد.
ناصرخسرو.
چون گذشت از لب او ریخت بچاه ذقنش
آب حیوان بخدا در بن آن دندان است.
علی خراسانی (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
بن دندان
لثه، بیخ دندان
تصویری از بن دندان
تصویر بن دندان
فرهنگ لغت هوشیار
بن دندان((بُ نِ دَ))
ریشه دندان، لثه، قصد، اراده، فرمانبرداری و اطاعت با میل و رغبت
تصویری از بن دندان
تصویر بن دندان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از از بن دندان
تصویر از بن دندان
کنایه از به میل و رضا و رغبت، از ته دل گفتن، برای مثال از بن دندان بگفتش بهر آن / کردمت بیدار می دان ای فلان (مولوی - ۲۹۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باب دندان
تصویر باب دندان
کنایه از چیزی که مطابق میل و پسند کسی باشد
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ زَ دَ)
از بن گوش. بالطوع. بالطوع و الرغبه. و صاحب برهان گوید: کنایه از طوع و رضا و رغبت و از ته دل و مکنون خاطر باشد. غایتش از بن گوش کنایه از ته دل شنیدن باشد و از بن دندان کنایه از ته دل گفتن:
لعل تو چون سر دندان کند از خنده سپید
گوهرش حلقه بگوش ازبن دندان باشد.
کمال اسماعیل.
بندۀ آن لب نوشین و خط فستقیم
که برد سجدۀ شکر از بن دندان شکرش.
نجیب جرفادقانی.
گر مرا خار زند آن بت خندان بکشم
ورلبش جور کند از بن دندان بکشم.
مولوی.
از بن دندان بگفتش بهر آن
کردمت بیدار می دان ای فلان.
مولوی.
گر شبی بر لب شیرین تو فرمان بدهم
جان شیرین بسرت کز بن دندان بدهم.
مجد همگر.
فتح بابی ز فلک یافت کسی کو می کرد
خدمتی بر در شه از بن دندان چو کلید.
سلمان.
، مربوط به. منوط به. متعلق به: این طبقه [برمکیان] وزیری کردندبروزگار هرون الرشید و عاقبت کار ایشان همان بود که ازآن وزیر [حسنک] آمد. (تاریخ بیهقی ص 176). صلاح های کارهای امروز چنان نیکو نگاه دارد که ازآن خود [قدرخان] . (تاریخ بیهقی ص 217)، منسوب به. فرزند. از نسل: دختری از آن قدرخان بنام امیر محمد عقد و نکاح کردند. (تاریخ بیهقی ص 193). ولایتی سخت بانام که برین جانب است بنام فرزندی از آن او کرده آید. (تاریخ بیهقی)، مختص به: در آن وقتی که امیران مسعود و محمد... بگرگان ببودند و قصد ری داشتند این محدث بستارآبادرفت نزدیک منوچهر و وی او را بازگردانید با معتمدی ازآن خویش. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 129). هر روزی رسم همان بود که امیر گوزگانان همه سالاران محتشم ازآن سامانی و خراسان بدر خیمۀ امیر عادل سبکتکین آمدندی. (تاریخ بیهقی ص 198). سبکتکین... بوعلی و ایلمنکوررا با حاجبی ازآن خویش بغزنی فرستاد. (تاریخ بیهقی ص 204). امیر دانشمندی را به رسولی آنجا فرستاد با دو مرد غوری از آن بوالحسن و شیروان تا ترجمانی کنند. (تاریخ بیهقی). و سلطان سنجر را [غزان] بگرفتند وهمچنان با خویشتن می آوردند بر آئین سلطنت الا آنکه خدمتکاران ازآن خویش نصب کردند و بمرو آمدند. (مجمل التواریخ).
لغت نامه دهخدا
(بِ دَ)
صاحب دندان. دندان دار. بادندان:
گرانجانی که گفتی جان نبودش
بدندانی که یک دندان نبودش.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو دَ)
طفلی که دندان نو برآورده باشد. (آنندراج). کودکی که به تازگی دندانهای پیشین وی درآمده باشد. (ناظم الاطباء). کنایه از خردسال و اندک سال:
با زباندانی پیر خردش
عقل کل کودک نودندان است.
طالب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان مرزقان چای است که در بخش نوبران شهرستان ساوه واقع است. و 148 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
هم سن. همسال. (یادداشت مؤلف) :
نه شان ز دزدان ترس و نه از مصادره بیم
نه خشک ریش ز همسایه و ز هم دندان.
فرخی.
، باجناغ. همریش. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ دَ)
همسال. همسن. (یادداشت مؤلف) : نخست دارالاماره و مجلس الوزاره که آن درگاه بارگاه سلطان است مشتمل بر دیوانخانه های مرتب... و خدم و حواشی و جوانان یک رنگ و یک دندان نوخاسته. (ترجمه محاسن اصفهان ص 51)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
دندان نیش را گویند که هریک از سباع و بهایم را باشد و آن را به عربی ناب گویند. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). دندان نیش که هریک از سباع و بهایم را میباشد. و همچنین مار نیز هست که بدان دندان نیش میزند و آن را به تازی ناب میگویند. (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(زَ گِ دَ)
حفر. قلح. زردی دندان و تباهی آن. و آن قشری است که بر روی عاج دندانها تشکیل می یابد و موجب فساد دندانها میگردد.
- زنگ دندان نشستن، یا زنگ دندان بودن، یعنی سخت ناشتا بودن: ’بچه ها تا ظهر زنگ دندان نشستند’، یعنی هیچ نخوردند. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بِ دَ)
صفا و برق دندان:
بیا و بوسه بده زآن دهان خندانت
که در دلم زده آتش بس آب دندانت.
نزاری
لغت نامه دهخدا
(بُ نِ)
پایان دامان. (آنندراج) :
ای سنایی جهد کن تا بهر سلطان ضمیر
از گریبان تاج سازی وز بن دامان سریر.
سنایی.
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مرکّب از: بی + دندان، آنکه دندان ندارد. آنکه دندانش افتاده باشد. (ناظم الاطباء) ، بی اصل. رجوع به ریشه شود
لغت نامه دهخدا
(بُ اَ)
دشنامی است. آنکه بر سرین گوشت ندارد از پیری یا علتی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
یارب چرا نبرد مرگ از ما
این سالخورده زال بن انبان را.
منجیک
لغت نامه دهخدا
(زِ بُ نِ دَ)
از ته دل. از صمیم قلب:
دندانۀ هر قصری پندی دهدت نونو
پند سر دندانه بشنو ز بن دندان.
خاقانی.
رجوع به از بن دندان، از بن سی و دو، و از بن سی و دو دندان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سگ دندان
تصویر سگ دندان
دندان نیش که سباع و بهایم و ماران را هست ناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب دندان
تصویر آب دندان
صفا وبرق دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم دندان
تصویر هم دندان
((~. دَ))
هم نبرد، حریف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باب دندان
تصویر باب دندان
((بِ دَ))
چیزی که با ذوق و سلیقه جور دربیاید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از با دندان
تصویر با دندان
((دَ))
استوار در کار، نیرومند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از از بن دندان
تصویر از بن دندان
((~. بُ نِ دَ))
به رضا و رغبت
فرهنگ فارسی معین
1ـ اگر خواب ببینید هیچ دندانی در دهانتان نیست، نشانه آن است که برای پیش بردن اهدافتان توانایی کافی نخواهید داشت. دیدن افراد بی دندان در خواب، نشانه آن است که دشمنان برای بدنام کردن شما کوشش خواهند کرد -
فرهنگ جامع تعبیر خواب
به دندان های نامرتب و پیش آمده ی اشخاص گفته می شود
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که دندان های درشت و ناموزون دارد
فرهنگ گویش مازندرانی